بسم الله الرحمن الرحیم
)الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ). كسانى كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا با مال و جانشان به جهاد پرداختهاند نزد خدا مقامى هر چه والاتر دارند و اينان همان رستگارانند.
امیدوارم كه خداوند توفیق خدمت در راه خودش را به من عطا فرماید. اما اگر چه فرزند یا برادر خوبی برای شما نبودم و در طول عمرم نتوانستم حق پدر و مادری و برادری ادا كنم اما امیدوارم كه شما به لطف خود برای رضای خدا مرا حلال كنید و انشاءالله اگر شهید شدم برای من طلب آمرزش كنید و از خدا بخواهید كه مرا آمرزیده كند و من یك آرزو دارم كه بعد از شهادت برای من گریه نكنید چون شهادت در راه خدا بزرگترین افتخار است.
پدر و مادرم، بعد از شهادتم در زندگی من وكیل هستید كه زندگی فرزندانم را به نحو احسن و در راه اسلام اداره كنید. پدر و مادرم، زن و فرزندانم را تنها نگذارید كه آن احساس یتیم بودن و یتیمی کنند و امیدوارم فرزندانم را تحت سرپرستی خود در راه الله بزرگ و تربیت كنید و نیز همسرم مرا حلال كن هر چند همسر خوبی برای تو نبودم؛ اما امیدوارم كه برای رضای خدا مرا ببخشی و باری از شما برادران میخواهم كه اسلحه به زمین افتاده مرا بردارید و به مبارزه با مزدوران شرق و غرب بپردازید و نگذارید كه اسلحه من به روی زمین باشد. بار دیگر از همه شما میخواهم كه مرا حلال كنید و در پایان همه شما را به خداوند بزرگ میسپارم. خدا یار و یاورتان باشد... .
شهید محمداسماعیل رفیعی در سال 1332 در روستای ماهورزان به دنیا آمد. شهدای گرانقدر ما دعوی عشق داشتند و سر و سامان صوری و ظاهری و دنیاداری را هرگز قبول نداشتند. شهدای عزیز ما عشق به خدا و عشق به ارزشها را باور داشتند و به خاطر آن باور، عاشقانه سوی معشوق شتافتند. اسماعیل، از آنها بود که ترک دنیا کرد و الفت با خدا داشت. در روستای ماهورزان به دنیا آمد. در همان روستا به مدرسه رفت، پدر او، رضا به وجود اسماعیل افتخار میکرد که او اهل نماز و عبادت است. اسماعیل در خانوادهای مذهبی رشد کرد. او در سال 1355 ازدواج کرد و در هنگام شهادت چهار فرزند داشت.
زمانی که حرکت مردم در انقلاب شروع شد، اسماعیل جوان بود و برومند و عاشق حضور در تظاهرات و شعار علیه رژیم. تا این که جنگ آغاز شد و غیرت اسماعیل به گونهای بود که نمیتوانست خانهنشین شود. به سوی جبهه روانه شد و دو مرحله داوطلبانه به منطقه جنگی جنوب رفت. بار سوم حضور اسماعیل در جبهه کردستان و سقز بود که در گردان جندالله سقز داوطلبانه خدمت میکرد.
آخرین جملات او قبل از اعزام این بود: سپاس خداوندی که مرا در زمان اوج عظمت و دین اسلام آفرید و به من آموخت که دنبالهرو راه حسین(علیه السلام) باشم. بنده به عنوان یک فرد کوچک جامعه به شما سفارش میکنم که مبادا دست از اسلام بردارید. بسیجی دلاور در بیست و هفتم آذرماه سال 1361 هنگام درگیری با گروهکهای ضدانقلاب در جاده سقز - سنندج به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید در زادگاهش به خاک سپرده شد تا سالها بعد میزبان برادر شهیدش- براتعلی - که در سال 1365 به شهادت رسید، باشد.